جدول جو
جدول جو

معنی تام سوی - جستجوی لغت در جدول جو

تام سوی
بندر آزادی است به فرمز که در سال 1858 میلادی برای تجارت اروپاییان آزادی این بندر تأمین گردید و در اول اکتبر سال 1884 در این بندر بین فرانسویها و چینی ها جنگی درگرفت، در اطراف آن معادن گوگرد فراوان است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی چیزی که از حرارت زیاد ظاهرش سوخته و باطنش خام باشد مثل گوشت، برای مثال دل را ز درد و داغ به تدریج پخته کن / هش دار، خام سوز نسازی کباب را (صائب - لغت نامه - خام سوز)
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ سُ وَ)
است. (المرصع) (مهذب الاسماء). کنیۀ دبر است. (از مؤید الفضلاء). مقعد. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بلغت بربر قدید است و آن گوشتی است که با نمک و یا با نمک و ادویه وسرکه درآمیزند و در آفتاب خشک کنند و آن را قدید نامند. (از دزی ج 1 ص 139)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان کندکلی، در بخش سرخس شهرستان مشهد و پانزده هزارگزی شمال باختری سرخس وچهارهزارگزی باختر راه ماشین رو سرخس به چهل کمان قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 600 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی و جوال بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ پُ)
بیهوده گوی، ناسنجیده گوی، یاوه گوی:
چرا پیش تو کاوۀ خام گوی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
چیزی که از بالا سوخته باشد و اندرون آن خام باشد، (آنندراج)، آنچیز که بر اثر تندی آتش ظاهرش سوزد ولی درون و باطنش خام ماند:
از تنور گرم مالیخولیای مهتری
حاسدان جاه او را خامسوز آید فطیر،
سوزنی،
خوانچه جهان نهاده بر مجمر خام سوز دل
تا چو پری خیال تو رقص کند ببوی آن،
سیف اسفرنگی،
ساقی نیم مست من باده لبالب آزما
نقل معاشران کنم این دل خامسوز را،
امیرخسرو دهلوی،
جگر کباب شود لیک خام سوز شود
در او گهی که کند زودتر اثر آتش،
ولی دشت بیاضی،
تیز است آتش ای دل دیوانه دورتر
هشدار خام سوز نسازی کباب را،
ظهوری،
دل را ز درد و داغ بتدریج پخته کن
هشدار خام سوز نسازی کباب را،
صائب،
لاله می نازد به داغ خام سوز خویشتن،
رضی دانش،
چنان ز شوق تو جوشد در استخوانم مغز
که خام سوز بود هر کباب در نظرم،
مسیح کاشی،
در مثل گویند خاتونان خوز
خام نیکوتر بسی تا خام سوز،
مرحوم دهخدا،
،
کماج یا خاگینه ای که بر روی زغال افروخته پخته و کباب شده باشد، هر گوشتی که بواسطۀ برشتگی بسیار سیاه شده باشد، (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)، پوست خام، (ناظم الاطباء) (اشتنگاس) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365)، پوستی که بروی زین کشیده شده، (ناظم الاطباء) (اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
آنکه بر یک چیز قیام نداشته باشد بلکه در هر زمانی تلون پدید آورد، (آنندراج) (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) :
توانم که من با تو ای خام خوی
کنم پختگی گردم آزرم جوی،
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار که در 10 هزارگزی جنوب باختر رامسر بر کنار راه عمومی در دشت واقع است و 49 تن سکنه دارد. شغل عمده مردم آن گله داری و چوب تراشی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
رجینالد کامپبل (1876-1941 میلادی). باستان شناس انگلیسی که در سالهای 1904، 1927، 1930 و 1931 میلادی ریاست هیئت حفاری ’بریتیش میوزیوم’ را در ’نینوا’ بعهده داشت. در دوران جنگ جهانی در بین النهرین، در ادارۀ اطلاعات انگلستان خدمت می کرد. از جملۀ آثارش: 1- ’گزارشهائی درباره جادوگران و ستاره شناسان نینوا و بابل’ در 2 مجلد (1900 میلادی). 2- ’ارواح خبیثۀ بابلی’ در 2 مجلد (1903 میلادی). 3- ’سحر سامی’ (1908 میلادی). 4- ’متن طبی آشوری’ (1923 میلادی). 5- ترجمه ’حماسۀ گیلگامش’ (1928 میلادی). و متن (1930 میلادی). 6- ’کتاب لغت شیمی و زمین شناسی آشوری’ (1936 میلادی). (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از از سوی
تصویر از سوی
از جانب
فرهنگ واژه فارسی سره
امروز صبح
فرهنگ گویش مازندرانی
ازمرکبات معمول در منطقه
فرهنگ گویش مازندرانی